Headlines
Loading...


عقل های گُنده

ای عقل های گُنده، ای قَومای افلاتون
چندیست بی کاریم و بی خاریم و بی مضمون

جن های ماده، بی گمان جادوی مان کردند
بر ما فرو باریده لعنت های گوناگون

یا از فراموشانِ شهر عافیت هستیم
از ما خبر گیرید در این گوشۀ ملعون

تا "بوعلی" در عاقلی مصروف شد، کم کم
نزدیک تر گشتیم با کانون بی عقلون

یک ذرّه می گوییم احوال شریف خویش:
چیزی میان حالِ گُه در گُه و کون در کون

ناک اوت اوضاع ایم، کاین از پیش ما گم شد:
بوزینه خویشِ داروین است یا که از میمون؟!

دیریست غیر از فیسبوک ما را نمی فارد
پس مانده های هوش ما کوچیده با آیفون

با غافلان چون فِرفِرَک در حرف و گفتاریم
با عاقلان، بی چاره همچون اشپش بی خون

از کارهای بس بزرگ ما نمی دانند:
صد تا اتن کردیم دَورادَورِ پوهنتون

شاید که استثنایِ عالم نیستیم، اما
داونلود فرمودیم گرداگرد خود هامون

اکنون که ما از عاشقان پار و پیراریم
با ما نمی سازد چرا این واژۀ "اکنون" ؟